یلم سلام، عشق، دوباره روایتی احساسی، بالغ و لطیف از فرصتی دوباره برای عشق در دل شرایط پیچیده مهاجرت و واقعیتهای زندگی مدرن است. داستان از جایی آغاز میشود که جوی و اتان، دو عاشق قدیمی که پنج سال پیش به دلایلی از یکدیگر جدا شدهاند، بهطور غیرمنتظرهای در کانادا دوباره با هم روبهرو میشوند. آنها هر دو طی این سالها تغییر کردهاند؛ شخصیتهایشان پختهتر شده، رویاهایشان مسیر متفاوتی گرفته و زخمهای گذشته، بخشی از وجودشان شده است. با اینکه ظاهرشان آرام است، اما برخورد دوباره، شعلهای از احساسات خاموش را روشن میکند.
فیلم به زیبایی کشمکشهای درونی آنها را میان انتخاب عشق و واقعیتهای بیرونی مانند مهاجرت، مسائل کاری و تفاوتهای فرهنگی به تصویر میکشد. جوی در کانادا شغلی باثبات دارد، اما هنوز درگیر خاطرات گذشته است. اتان نیز پس از بازگشت به کشور، حالا برای پیشرفت دوبارهاش مجبور به ترک دوباره وطن شده و نمیداند آیا باید دل را به گذشته بدهد یا با آینده پیش برود. در میان خیابانهای بارانی، کافههای کوچک و خاطرات نیمهتمام، رابطهای دوباره شکل میگیرد که اینبار نه از سر شور جوانی، بلکه با چاشنی واقعبینی و بلوغ همراه است.
کارگردان با نگاهی شاعرانه، تضاد میان انتخابهای عقلانی و احساسات قلبی را در بستری مهاجرپذیر و چندفرهنگی بررسی میکند. موسیقی ملایم، قابهای رنگپریده و بازیهای درخشان بازیگران، فیلم را به اثری لطیف اما پرکشش تبدیل کرده است. فیلم نه تنها درباره عشق، بلکه درباره تصمیمگیری در بزنگاههای زندگی است؛ جایی که باید میان ماندن و رفتن، گذشته و آینده، و دل و منطق یکی را انتخاب کرد. سلام، عشق، دوباره داستانی است از عشقهای نیمهتمام، فرصتی دوباره و این سؤال که آیا عشق واقعی میتواند در تلاقی دوباره، شکوفا شود؟