سریال دختر ربوده شده (The Stolen Girl )، فصل اول، داستان جانا میلر را روایت میکند — یک مادر تکسرپرست و قوی که زندگی آرامش نسبیاش با یک تصمیم ظاهراً بیضرر به طور کامل متوقف میشود. او وقتی موافق میشود که دُنیا، دختر 9 سالهاش ، در خانه بهترین دوستش لیلی بماند تا از شب گرفتن برای جشن تولد لیلی لذت ببرد، فکر میکند تنها یک شب استرسی ندارد. اما صبح بعد، هیچ خبری از دخترش نیست.
جستوجوهای فوری، تماس با پلیس و گفتوگو با خانواده لیلی، هیچکدام پاسخی نمیدهند. نه لیلی وجود دارد، نه دخترش، نه حتی رد و بدلی از آنها. فقط یک خانه خالی و تمامیتشکنی شده. گویی دخترش در هوا ناپدید شده است . جانا با تمام وجود سعی میکند هوشمندانه عمل کند، اما هر لحظه بیشتر احساس میکند که چیزی درباره این دوستی، خانواده و محیط اطراف غلط است.
در طول فصل اول، سریال به کشف شبکهای از دروغها، توطئهها و گذشتههای پنهان میپردازد. هر قسمت یک تکه از معما را حل میکند و در عین حال، ماجرایی عمیقتر و خطرناکتر را آشکار میکند. جانا متوجه میشود که دختر دوستش در واقع کسی نبوده که فکر میکرد ، و ممکن است همه چیز از قبل برنامهریزی شده باشد.
با استفاده از روایت چندخطی، یادآوریهای گذشته و صحنههای حافظهای ، سریال نه تنها اتفاقات روز اختفاء را بررسی میکند، بلکه به داخل ذهن شخصیتها نیز نفوذ میکند. این اثر نشان میدهد که گاهی خطر از نزدیکترینها میآید ، و هیچ کس در امان نیست.
در طول فصل، جانا با نیروهای محلی، افسران مخفی و رابطههای پنهانی روبرو میشود که گویی همه در توطئهای بزرگتر نقش دارند. هوایی اضطرابآور و پیچشهای غیرمنتظره، مخاطب را درگیر داستانی میکند که نه تنها انسانیت، بلکه وجود واقعیت را نیز زیر سؤال میبرد.