فیلم «رواندرمانی» داستانی پیچیده و درگیرکننده دارد که با محوریت رابطهای عجیب و چندلایه بین یک نویسنده شکستخورده و یک قاتل زنجیرهای سابق روایت میشود؛ مردی که حالا به عنوان رواندرمانگر فعالیت میکند. نویسنده، که در تلاش برای بازگشت به دوران موفقیت حرفهای خود است، تصمیم میگیرد برای نوشتن داستانی دربارهی ذهنیت یک قاتل، با این رواندرمانگر خاص مصاحبههایی انجام دهد. در ابتدا رابطهی آنها محدود به یک تعامل حرفهای ساده است، اما با گذر زمان، این مرز کمرنگ میشود و نویسنده به شکلی ناخواسته درگیر شخصیت پیچیده و جذاب مرد رواندرمانگر میشود. حضور همسر سابق نویسنده که ناگهانی و بدون مقدمه وارد داستان میشود، وضعیت را به مراتب بغرنجتر و تنشآمیزتر میکند. این سهضلعی نامتعارف، زمینهساز شکلگیری موقعیتهایی مملو از تعلیق، طنز سیاه و بحرانهای روانی میشود که در آن، شخصیتها نهتنها با یکدیگر، بلکه با خود واقعیشان نیز درگیر میشوند. فیلم به خوبی مرز میان واقعیت و خیال را کمرنگ میکند و تماشاگر را وادار میسازد تا به درک خود از حقیقت شک کند. روایت داستان با پرداختی روانشناسانه و فضایی وهمآلود همراه است که ذهن بیننده را همواره درگیر نگه میدارد. از سویی دیگر، تضاد میان عقلانیت یک رواندرمانگر و گذشته تاریک او، نوعی کشمکش درونی را در او به نمایش میگذارد که جذابیت شخصیتش را دوچندان میکند. نویسنده، که ابتدا به دنبال سوژهای برای نوشتن بوده، به تدریج خودش به سوژهای تبدیل میشود که در تور ذهنی و بازیهای روانی درمانگر گرفتار شده است. فیلم با هوشمندی، از ساختار روایی کلاسیک فاصله میگیرد و با رویکردی نوآورانه، مرزهای ژانر جنایی و روانشناختی را درهم میآمیزد. در این میان، شوخطبعی تلخ و طنز سیاه موجود در روابط شخصیتها، به فیلم لایهای عمیقتر از یک درام صرف میبخشد و آن را به اثری چندوجهی تبدیل میکند. در نهایت، «رواندرمانی» تنها داستانی دربارهی جنایت و رواندرمانی نیست، بلکه روایتی از بحران هویت، وسوسه قدرت ذهنی و تاثیر روابط انسانی بر روان فرد است. فیلم با استفاده از گفتوگوهای تیزهوشانه، موقعیتهای غیرمنتظره و پایانی باز، ذهن مخاطب را تا مدتها درگیر نگه میدارد و او را به تفکر درباره مرزهای حقیقت و خیال وامیدارد.