در فیلم ورزشی-درام "رقابت در غبار"، زندگی پومالای، بازیکن میانسال و محبوب کریکت یک روستای کوچک، با ورود انبو، استعداد جوان و جسور این ورزش، دگرگون میشود. پومالای که سالها ستارهٔ بیرقابت تیم محلی بوده، ناگهان خود را در معرض جایگزینی میبیند. رقابت ورزشی آنها زمانی ابعاد شخصی و عمیقتری پیدا میکند که انبو عاشق دورگا، دختر پومالای میشود—دختری که خودش نیز بهصورت پنهانی به کریکت علاقه دارد اما تحت سلطهٔ سنتهای پدرسالارانه اجازهٔ بازی ندارد.
فیلم با ظرافت، تضاد بین غیرت پدرانه، عشق جوانی و اشتیاق ورزشی را به تصویر میکشد. پومالای از یک سو با از دست دادن موقعیت اجتماعیاش در زمین کریکت مبارزه میکند و از سوی دیگر، باید با احساس مالکیتش نسبت به دخترش کنار بیاید. انبو نیز بین عشق به دورگا و احترام به پومالای گیر کرده است. دورگا، بهعنوان حلقهٔ وصل این مثلث عاطفی، سعی میکند بین علاقهٔ قلبی، وفاداری خانوادگی و آرزوهای خود تعادل برقرار کند.
صحنههای مسابقات کریکت در فیلم، با فیلمبرداری پویا و تدوین ریتمیک، هیجان ورزش را به خوبی منتقل میکنند، در حالی که لحظات سکوت و مکثهای عاطفی، عمق تراژدی انسانی داستان را نشان میدهند. موسیقی محلی و مناظر روستایی نیز بر اصالت فضاسازی فیلم افزودهاند.
"رقابت در غبار" در نهایت داستانی است دربارهٔ گذار از سنت به مدرنیته، پذیرش تغییر و قدرت بخشش. آیا پومالای میتواند غرور آسیبدیدهٔ خود را کنار بگذارد؟ آیا عشق انبو و دورگا شانسی در برابر تعصبات قدیمی دارد؟ پاسخ این پرسشها در آخرین بازی تعیینکنندهٔ فصل نهفته است