فیلم «مرد یخی» روایتی حماسی، ابتدایی و سرشار از خشونت خام طبیعت است که بیننده را به حدود ۵۳۰۰ سال پیش و در دل کوههای سرد و خشن آلپ میبرد؛ زمانی که انسانها در دل طبیعت، بیپناه و وابسته به غریزه بقا میزیستند. داستان بر محور کلاب، رهبر قبیلهای کوچک در دوران نوسنگی، میچرخد؛ مردی قدرتمند و در عین حال درونگرا که مسئولیت محافظت از خانواده و قوم خود را بر دوش دارد. اما در غیاب او و در حالیکه برای تأمین غذا به شکار رفته، قبیلهاش به دست مهاجمان ناشناس قتلعام میشود و تنها پسر خردسالش از این جنایت جان سالم به در میبرد. با بازگشت کلاب و دیدن خرابی و مرگ اطرافیانش، او به مردی تبدیل میشود که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد. فیلم با پرداختی مینیمالیستی و بدون دیالوگهای رایج، بر تصویر، صداهای طبیعی و زبان بدن تکیه دارد و با فضاسازی واقعگرایانهاش، تماشاگر را در دل دوران پیشاتاریخ غوطهور میسازد. از این لحظه، مسیر کلاب تنها یک هدف دارد: انتقام. او در دل طبیعت بیرحم، با سرمای کشنده، گرسنگی، حیوانات وحشی و درد روانی ناشی از فقدان خانوادهاش دست و پنجه نرم میکند تا به مهاجمان برسد. اما فیلم تنها داستان یک انتقام نیست؛ بلکه سفری درونی به سمت خوی وحشی انسان، مرز میان انسان و حیوان، و قدرت تسلیمناپذیر بقاست. جلوههای بصری خیرهکننده، موسیقی آمیخته با صداهای خام طبیعت، و بازی قدرتمند بازیگر نقش کلاب، تجربهای بیکلام اما عمیق از درد، خشم و رهایی را خلق میکند. «مرد یخی» در نهایت اثری است که گذشته بسیار دور را با احساسات جهانی و امروزی پیوند میزند: عشق، خشم، مرگ، بقا و انتقام؛ و بهجای تکیه بر زبان، با تصویر و احساس، داستانی فراموشنشدنی را روایت میکند.