فیلم "نمیتوانم بی تو زندگی کنم" داستان مردی است که تمام وقت و انرژیاش را صرف کار و زندگی حرفهای میکند. او به نظر میرسد که در زندگیاش به موفقیتهای زیادی دست یافته، اما این تعهد شدید به کار و غفلت از زندگی شخصیاش باعث ایجاد بحرانهای عاطفی و خانوادگی میشود. در یکی از مراسم خانوادگی، او اشتباهی مرتکب میشود که به یک فاجعه تبدیل میشود و همه چیز را به هم میریزد. همسرش که مدتهاست از بیتوجهی و کمتوجهی او به خانوادهاش رنج میبرد، به او ضربالاجلی میدهد: یا زندگی متاهلیاش را انتخاب میکند یا گوشی و دنیای دیجیتال خود را که باعث جدایی او از خانواده شده است. این ضربالاجل، مرد را در موقعیتی دشوار قرار میدهد، زیرا او باید انتخابی بین دو دنیای مختلف انجام دهد. در این میان، او شروع به درک عمیقتری از اهمیت روابط انسانی، خانواده و عشق میکند. در حالی که ابتدا به نظر میرسد که کار برای او اولویت داشته باشد، به تدریج او متوجه میشود که زندگی واقعی در کنار خانواده و در لحظات با هم بودن است. فیلم به چالشهای ارتباطی در دنیای مدرن و تاثیرات تکنولوژی و زندگی دیجیتال بر روابط انسانی میپردازد. در نهایت، او باید تصمیمی سخت بگیرد که مسیر آیندهاش را تعیین خواهد کرد.