فیلم الماس خونین (Blood Diamond, 2006) داستانی قدرتمند و انسانی است که در میان جنگ داخلی سیرالئون در دهه 1990، به موضوع تلخ "الماسهای خون" میپردازد؛ الماسهایی که با خون و فقر بسیاری از مردم به دست میآیند. این فیلم حول محور سه شخصیت اصلی شکل میگیرد: "سولومن ویله"، یک ماهیگیر ساده و پدر خانواده آفریقایی که زندگیاش با حمله گروه شورشی RUF دچار فروپاشی میشود؛ "دانیلز"، یک قاچاقچی سفیدپوست اروپایی با گذشتهای پر از سوءاستفاده و طمع؛ و "آرشیبالد"، یکی از بازرگانان قدرتمند الماس که پشت صحنههای جنگ را هدایت میکنند. سولومن بعد از دستگیری و کار در معادن الماس، یک الماس نادر و بینظیر پیدا میکند که برای او تنها راه نجات خانوادهاش است. دانیلز نیز متوجه ارزش این الماس میشود و تصمیم میگیرد با کمک سولومن، دست به الماس بیاورد و از طریق شبکه سیاه بازرگانی آن را بفروشد. در طول فیلم، رابطه پیچیدهای بین این دو شخصیت شکل میگیرد که تلفیقی از طمع، امید، گناه و احتمال بازگشت به انسانیت است. فیلم با تصاویر وحشتناک از بردگی، کارگران شورشی کودک و تخریب زندگیهای عادی، نقدی سخت و واقعگرایانه از سیستمی است که در آن غرب از طریق تقاضای الماس، مستقیماً در تغذیه جنگهای داخلی کشورهای فقیر نقش دارد. الماس خونین با بازیهای قابل تحسین لئوناردو دیکاپریو و جیمی فاکس، موسیقی متنی تأثیرگذار و صحنهبندیهای واقعگرایانه، ذهن تماشاگر را به فکر میاندازد و ضمیر او را برمیانگیزد.