فیلم Dusk for a Hitman یا گرگ و میش برای آدمکش داستانی تیره و نفسگیر از دنیای زیرزمینی مونترال در اواخر دههی ۱۹۷۰ را روایت میکند؛ زمانی که جنایتهای سازمانیافته در اوج خود بودند. در مرکز این داستان، یک آدمکش حرفهای و خونسرد قرار دارد که در میان تمام جنایتکاران، به عنوان بیرحمترین و ماهرترین شناخته میشود. او بدون وابستگی عاطفی، مأموریتهای خود را انجام میدهد و ردپایی از خود باقی نمیگذارد.
اما همه چیز زمانی تغییر میکند که همدست سابقش، که اکنون دشمنی مرگبار شده، تصمیم به انتقام میگیرد. در همان حال، یک افسر پلیس سرسخت و متعهد نیز با وسواسی بیمارگونه به دنبال دستگیری این آدمکش است. این دو نیرو از دو سوی متفاوت، زندگی او را به محاصره در میآورند و تعادل شکنندهای که او میان وفاداری و خیانت، جنایت و نجات برای خود ساخته بود، فرو میریزد.
فیلم با فضاسازی بینظیر دهه ۷۰، پوششها، موسیقیها و تنش سیاسی و اجتماعی آن دوران را به خوبی به تصویر میکشد. بازیگری قوی، کارگردانی تیزبین و روایت پرتعلیق، باعث میشود بیننده در تمام مدت فیلم با اضطراب و دلهره همراه شود. این فیلم نه فقط دربارهی یک آدمکش، بلکه دربارهی هویت، عذاب وجدان، گذشتهای پاکنشدنی و مرز نازک میان بقا و سقوط است. Dusk for a Hitman ترکیبی تماشایی از تریلر روانشناختی، جنایی و درام شخصیتمحور است که ذهن مخاطب را تا پایان درگیر میسازد.
با این حال، سث و ریچی موفق میشوند تا مرز ایالات متحده را پشت سر بگذارند و به مکزیک بگریزند. آنها به امید پنهان شدن، وارد یک کلوپ شبانهی عجیب و غریب میشوند. اما این کلوپ تنها یک پناهگاه موقت نیست؛ بلکه به زودی مشخص میشود که توسط موجوداتی وحشتناک یعنی خونآشامها اداره میشود. خونآشامهایی که عطش سیریناپذیری برای خون دارند و مهمانان را طعمهی خود میدانند.
در این وضعیت بحرانی، برادران گکو چارهای جز جنگیدن برای زنده ماندن ندارند. آنها مجبورند برای نجات خود، هم با نیروهای فراطبیعی و هم با پیامدهای دنیای جنایتکارانهی خود مقابله کنند. Dusk for a Hitman با ترکیبی از هیجان، اکشن، وحشت و عناصر ماوراءالطبیعی، داستانی نفسگیر از بقا و انتخابهای اخلاقی ارائه میدهد. این فیلم بیننده را با پرسشی روبرو میکند: چه زمانی یک هیولا، انسانیتر از انسانها میشود؟