فیلم "ملودیهای خاطرهانگیز هریت" با یک کشف شگفتانگیز در زندگی هریت آغاز میشود. او به طور غیرمنتظره متوجه میشود که برخی آهنگهای خاص، قدرت جادویی دارند و میتوانند او را به گذشته ببرند و خاطرات مدفون شده را زنده کنند. این توانایی خارقالعاده، دریچهای نو به سوی تجربهی دوبارهی زندگی برای هریت میگشاید و او به نوعی هنر تقلید از زندگی را از طریق این سفر در زمان ناخواسته پیدا میکند. هریت به طور خاص، بارها و بارها به گذشتهی عاشقانه خود بازمیگردد و لحظات شیرین و بهیادماندنی را با نامزد سابقش، از طریق خاطراتی که این آهنگها فعال میکنند، زنده میکند. غرق شدن در این نوستالژی شیرین، احساسات قدیمی را در وجود او بیدار میکند. اما سفر در زمان هریت تنها به مرور خاطرات گذشته محدود نمیشود. در زمان حال، او با یک فرد جدید آشنا میشود و یک علاقهی رو به رشد و متفاوت را تجربه میکند. این تضاد بین جذابیت گذشته و امکانات زمان حال، هریت را در یک دوراهی عاطفی قرار میدهد. او که اکنون میتواند به میل خود به گذشته سفر کند و لحظات دلخواهش را دوباره تجربه کند، با یک سوال اساسی روبرو میشود. با پیشروی در این سفر ذهنی و کشف ارتباط هیپنوتیزمی عمیق بین موسیقی و حافظه، هریت با یک تردید مهم دست و پنجه نرم میکند: حتی اگر این قدرت را داشته باشد که گذشته را تغییر دهد و مسیر رویدادها را به گونهای دیگر رقم بزند، آیا واقعاً باید این کار را انجام دهد؟ آیا دستکاری در گذشته، عواقب ناخواستهای در زمان حال به دنبال نخواهد داشت؟