فیلم *گریختن* با ترکیب هوشمندانهٔ عناصر ترسناک و معمایی، مخاطب را از همان ابتدا در فضایی پرابهام و دلهرهآور غرق میکند. داستان حول محور خانوادهای میچرخد که به امید یافتن آرامش، راهی جزیرهای دورافتاده میشوند، اما این سفر به کابوسی بیپایان تبدیل میشود. فیلم با استفاده از نشانههای ظریف، مانند خانهٔ مخروبه، صداهای نامعلوم شبانه، و رفتارهای عجیب ماهیگیران محلی، حس بیاعتمادی و ترس را به طور مداوم تشدید میکند.
یکی از نقاط قوت فیلم، بازی با مفهوم *گذشتهٔ سرکوبشده* است. مادر خانواده، لیلا، به تدریج خاطرات فراموششدهاش از این جزیره را به یاد میآورد، گویی جزیره خود یک موجود زنده است که قربانیانش را به دام میاندازد. این موضوع به فیلم بعدی روانشناختی میدهد و ترس را از سطح فراطبیعی به ترسی درونی و شخصی تبدیل میکند. صحنهای که سارا عکسهای قدیمی را در کلبه پیدا میکند، به خوبی گرههای داستان را میسازد و بیننده را به فکر وامیدارد: آیا این خانواده نخستین قربانیان هستند، یا حلقهای از یک چرخهٔ بیپایانند؟
فیلم با بهرهگیری از نمادها—مانند مه غلیظ، راههای بیانتها، و چهرههای بیچشم موجودات—بهصورت زیرمتنی به موضوعاتی مانند گناه، فراموشی، و تکرار تاریخ میپردازد. پایان باز و مبهم فیلم، که در آن خانواده ناپدید میشوند و چراغهای کلبه دوباره روشن میگردند، به بیننده این امکان را میدهد که خود نتیجهگیری کند: آیا این جزیره یک گرداب زمانی است، یا جهنمی است که روحهای گمشده را بلعیده است؟