فیلم 500 روز از تابستان (500 Days of Summer, 2009) به کارگردانی مارک وِب، داستان عاشقانه‌ای غیرخطی و نوستالژیک است که با نگاهی هوشمندانه و همراه با لحنی ترکیبی از شادی و غم، زندگی عاطفی جوانی به نام "تام هانسن" را روایت می‌کند. تام، معشوقه‌اش "سامانتا" را همسایه روح خود می‌داند و معتقد است آنها سرنوشت مشترکی دارند، اما بعد از اینکه او را از دست می‌دهد، شروع به بازنمایی 500 روز از رابطه‌شان می‌کند تا بفهمد چرا همه چیز اینگونه تمام شده است. فیلم با استفاده از ساختار منحصر به فردی که زمان را پراکنده روایت می‌کند — از روز صفر تا روز 290 و سپس به طور ناگهانی به روز 488 — مخاطب را در ذهن تام فرو می‌برد و نشان می‌دهد که چگونه انتظارات عاشقانه می‌توانند با واقعیت فرد مقابل تفاوت داشته باشند. این فیلم تنها یک داستان عشق نیست، بلکه بازتابی عمیق از بزرگ شدن، یادگیری از شکست و قبول اینکه همه روابط لزوماً داستانی با رابطهٔ خوش‌پایان نیستند.
فیلم 500 روز از تابستان داستان تام را روایت می‌کند که پس از جدایی از دوست‌داشتنی‌اش سام، سعی می‌کند بازنمایی‌ای غیرخطی از رابطه‌شان را انجام دهد. او معتقد بود سام "همسایه روح" اوست، اما متوجه می‌شود که احساسات آنها هرگز هم‌سو نبوده‌اند. فیلم با ساختاری نوآورانه و الهام‌بخش، موضوعاتی مثل امید، شکست و بلوغ عاطفی را به تصویر می‌کشد. شخصیت‌پردازی عمیق و موسیقی تأثیرگذار از نقاط قوت این فیلم است. 500 روز از تابستان یکی از بهترین فیلم‌های عاشقانه-درام دههٔ 2000 است.
